- عهده دار
- متعهد
معنی عهده دار - جستجوی لغت در جدول جو
- عهده دار
- عهده دارنده، برعهده دارنده، آنکه امری را به گردن گرفته، متعهد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به عهده داشتن تعهد
آخرچی
آغاجی
حصه دار، شریک سهیم، دارای حظ و نصیب
حیات دهنده، نگاهبان، حارس، حافظ، زنده دل، شاد و مسرور
مضحک، خنده دارنده
حاجب، دربان
نگهبان محافظ
پاسدار، نگهبان، محافظ
آنچه سبب خنده شود و مردم بر آن بخندند
آنکه دارای مهره است ذی فقار. یا مهره داران. نام عام کلیه جانوران استخواندار جانورانی که دارای استخوان میباشد و بالمال صاحب تیره پشت (ستون فقرات) هستند استخوانداران ذی فقاران ذوفقاران
دربان، حاجب، کسی که در قدیم در دربار پادشاهان مسئول بار دادن بود
کسی که در قدیم در دربار پادشاهان و بزرگان مراقب بار یافتن اشخاص بوده، حاجب، دربان، برای مثال آن را که عقل و همت و تدبیر و رای نیست / خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست (سعدی - ۱۶۵)
دیده بان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هر چه از دور ببیند خبر بدهد، دیدبان، نگاهبان، قراول، دیده ور
Daffy, Farcical, Laughable, Drolly, Funny, Hilarious
Hurried
сумасшедший , забавно , абсурдный , смешной , смешной
спешащий
verrückt, lustig, absurd, urkomisch, lächerlich
дурний , кумедно , абсурдний , смішний , смішний
поспішний
głupi, zabawnie, absurdalny, śmieszny, zabawny
pośpieszny
疯狂的 , 滑稽地 , 荒谬的 , 有趣的 , 滑稽的 , 可笑的
bobo, de maneira engraçada, absurdo, engraçado, hilário, risível
apressado
sciocco, in modo divertente, ridicolo, divertente, esilarante
frettoloso
tonto, de manera graciosa, ridículo, gracioso, hilarante, risible
apresurado
fou, de manière drôle, absurde, drôle, hilarant, risible
pressé